دزدی که با شنیدن آیات قرآن توبه کرد

یا خدای فاطمه (س) 

  

فُضیل بن عیاض»در ابتدا دزد بود.تحوّلی در او پیداشد،تمام گناهان را کنار گذاشت،توبه ی واقعی کرد،و بعدها یکی از بزرگان شد.
 
نه فقط مرد باتقوائی شد،بلکه معلّم و مربّی عدّه ی دیگری هم شد.در حالیکه قبلاً یک دزد سرگردنه گیری بود که مردم از بیم او راحتی نداشتند!

یک شب از دیواری بالا رفت،روی دیوار نشست وخواست از دیوار پائین بیاید.اتّفاقاًیک مرد عابد و زاهدی شب زنده داری می کرد،نمازشب می خواند،دعا می خواند،قرآن می خواند و صدای حزین قرآن خواندنش به گوش می رسید.ناگهان صدای قرآن خوان را شنید که اتّفاقاً به این آیه رسید:
 
*ألم یأن للذین آمنوا أن تخشع قُلوبهم لذکرالله*
 
آیا وقت آن نرسیده که مدّعیان ایمان،قلبشان برای یاد خدا نرم و آرام شود؟
 
یعنی تا کی قساوت قلب؟تا کی تجرّی و عصیان؟تا کی پشت به خدا کردن؟آیا وقت روبرگرداندن،روکردن به سوی خدا نیست؟آیا وقت جداشدن از گناهان نیست؟
 
این مرد که این جمله را روی دیوار شنید گویی به خود او وحی می شد،گویی مخاطب شخص اوست،همانجا گفت:
 
"خدایا!چرا،وقتش رسیده است.الآن هم وقت آن است"
 
از دیوار پائین آمد و بعد از آن،دزدی،شراب،قمار و هرچه را که احیاناًمبتلا به آن بود کنار گذاشت.
 
از همه هجرت کرد،از همه دوری گزید، تا حدّی که برای او مقدرو بود اموال مردم را به صاحبانشان پس داد،حقوق إلهی را ادا کرد،جبران مافات کرد.و از گناهان دوری گزید و به سوی نیکی ها هجرت کرد.
__________________________________________________
منبع:
کتاب معمّاهای قرآن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد