ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اعتراف : نماز تراویح بدعت عمر است
نماز تراویح یا خواندن نوافل ماه رمضان به جماعت، از بدعتهایى است که عمر بن الخطاب وارد اسلام کرده است، پیش از او نه در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله و نه در زمان ابوبکر چنین چیزى سابقه نداشته است.
محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح خود مىنویسد:
1905 حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ أخبرنا مَالِکٌ عن بن شِهَابٍ عن حُمَیْدِ بن عبد الرحمن عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال من قام رَمَضَانَ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ له ما تَقَدَّمَ من ذَنْبِهِ قال بن شِهَابٍ فَتُوُفِّیَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَالْأَمْرُ على ذلک ثُمَّ کان الْأَمْرُ على ذلک فی خِلَافَةِ أبی بَکْرٍ وَصَدْرًا من خِلَافَةِ عُمَرَ رضی الله عنهما.
ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: هرکس (نافله ماه) رمضان را با ایمان و قربة الى الله بخواند، خداوند گناهان گذشته او را مىبخشد. ابن شهاب گفته: رسول خدا (ص) از دنیا رفت و وضعیت به همین صورت بود (نماز تراویح را بدون جماعت مىخواندند) در زمان خلافت ابوبکر و اوائل خلافت عمر نیز به همین صورت بود .
ابن حجر عسقلانى در شرح جمله «والأمر على ذلک» مینویسد:
والأمر على ذلک أی على ترک الجماعة فی التراویح.
منظور از : «والأمر على ذلک»، ترک خواندن نماز تراویح به جماعت است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 4 �ص 252، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
و بخارى در روایت دیگر نقل مىکند که وقتى عمر دید هرکس در مسجد براى خودش نماز مىخواند، گفت:
إنی أَرَى لو جَمَعْتُ هَؤُلَاءِ على قَارِئٍ وَاحِدٍ لَکَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ على أُبَیِّ بن کَعْبٍ ثُمَّ خَرَجْتُ معه لَیْلَةً أُخْرَى وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلَاةِ قَارِئِهِمْ قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه... .
نظر من این است که اگر اینها - نماز گزارها - را بر یک امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر این معنى تصمیم گرفت: و ابى بن کعب را مأمور اقامه جماعت کرد.
راوى مى گوید: سپس در شب دیگرى به همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که به همراه یک شخص - امام جماعت - نماز مىخوانند.
عمر گفت: این کار، عجب بدعت خوبى است
البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج2، ص707، کِتَاب صَلَاةِ التَّرَاوِیحِ، بَاب فَضْلِ من قام رَمَضَانَ ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
هرچند که همین دو روایت براى اثبات این مطلب کفایت مىکند؛ اما از آنجائى که ممکن است برخى دلالت روایت را نپذیرند و آن را توجیه کنند، ما اعترافات و تصریحات دوازه نفر از بزرگان اهل سنت را از قرنها مختلف در این باره نقل مىکنیم تا هیچ بهانهاى باقى نماند:
محمد بن سعد زهرى در کتاب الطبقات الکبرى در باره نوآورىهاى عمر مىنویسد:
وهو أول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس على ذلک وکتب به إلى البلدان وذلک فی شهر رمضان سنة أربع عشرة وجعل للناس بالمدینة قارئین قارئا یصلی بالرجال وقارئا یصلی بالنساء .
او نخستین کسى بود که خواندن (نوافل) ماه رمضان را (به جماعت) بنیان نهاد و مردم براى خواندن آن جمع کرد و به تمام شهرها نیز نوشت که همین کار را انجام دهند. این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجرى اتفاق اتفاد، در مدینه دو امام جماعت تعیین کرد، یکى براى مردان و یکى براى زنان .
الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفاى230هـ)، الطبقات الکبرى، ج3، ص281، ناشر: دار صادر - بیروت.
احمد بن یحیى بلاذرى در کتاب انساب الأشراف مىنویسد:
وأول من سن قیام شهر رمضان، وجمع الناس على ذلک، وکتب به إلى البلدان، وذلک فی شهر رمضان سنة أربع عشرة.
عمر، نخستین کسی بود که (به جماعت) خواندن نافله ماه رمضان را بنا نهاد، مردم را برای آن جمع کرد و به شهرهای اسلامی نیز نوشت که آنان همین کار را انجام دهند، این قضیه در ماه رمضان سال چهاردهم هجری اتفاق افتاد.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص398، طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابوهلال عسکرى در کتاب الأوائل خود مىنویسد:
وأول من اتخذه عمر.
أول من سن قیام شهر رمضان سنة أربع عشرة.
نخستین کارهائى که عمر انجام داد:
نخستین کسى که بجاى آوردن نماز (نافله) ماه رمضان را (به جماعت) بنانهاد، عمر بن الخطاب بود.
العسکری ، أبو هلال الحسن بن عبد الله بن سهل بن سعید بن یحیى بن مهران (متوفاى395هـ) الأوائل للعسکری ، ج1، ص398، طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابوحامد غزالى با تقسیم بندى بدعت به «حسنه» و «سیئة»، بدعت تراویح را بدعت حسنه عمر نامیده است:
فکم من محدث حسن کما قیل فی إقامة الجماعات فی التراویح إنها من محدثات عمر رضی الله عنه وأنها بدعة حسنة.
چه بسیار بدعتهایى که «حسن؛ پسندیده» است؛ چنانچه در باره به جماعت خواندن نماز تراویح گفتهاند که تراویح از نوآورىهاى عمر و بدعت پسندیدهاى بود.
الغزالی، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاى505هـ، إحیاء علوم الدین، ج1، ص276، ناشر: دار االمعرفة – بیروت.
روشن است که این توجیه غزالى و برخى دیگر از بزرگان سنى ، هرگز قابل پذیرش نیست؛ چرا که بدعتگذارى در دین هرگز نمىتواند پسندیده و حسن باشد؛ بلکه رسول خدا صلى الله علیه وآله آن را گمراهى محض نامیده است؛ چنانچه مسلم نیشابورى در صحیح خود به نقل از جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا صلى الله علیه وآله مىنویسد:
وَخَیْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَکُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ
و بدترین چیزها، تازه پیدا شدهاى آن است و هر بدعتى گمراهى است.
النیسابوری القشیری ، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج2، ص592، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
ابواسحاق شاطبى از بزرگان قرن هشتم اهل سنت در رد تقسیم بندى بدعت به «حسنه» و «سیئه» مىنویسد:
فاعلموا رحمکم الله ان ما تقدم من الادلة حجة فی عموم الذم من اوجه احدها انها جاءت مطلقة عامة على کثرتها لم یقع فیها استثناء البته ولم یأت فیها مما یقتضی ان منها ما هو هدى ولا جاء فیها کل بدعة ضلالة الا کذا وکذا ولا شیء من هذه المعانی.
بدان: آن عده از دلائلى که گذشت، شامل تمام بدعتها مىشود و در تمام آنها حجت هستند؛ چرا که همه آنها به صورت مطلق آمدهاند و با این که زیاد هستند؛ اما در هیچ یک از از آنها استثنائى نیامده و چیزى وارد نشده است که ثابت کند، یکى از بدعتها هدایت باشد و همچنین در هیچ یک از آنها نیامده است که هر بدعتى گمراهى است مگر فلان و فلان بدعت، و نیز هیچ جملهاى که این معنا را ثابت کند وارد نشده است .
الشاطبى الغرناطى ، أبو إسحاق إبراهیم بن موسى بن محمد اللخمى (متوفاى790هـ) ، الاعتصام ، ج1، ص141، ناشر : المکتبة التجاریة الکبرى – مصر.
ابوالفرج ابن جوزى مفسر و مورخ مشهور اهل سنت، بعد از نقل روایت بخارى مىنویسد:
وقوله : نعمت البدعة . البدعة : فعل شیء لا على مثال تقدم ، فسماها بدعة لأنها لم تکن فی زمن رسول الله على تلک الصفة ، ولا فی زمن أبی بکر.
اما این گفته عمر «نعمت البدعة». بدعت انجام کارى است که پیش از آن کسى انجام نداده باشد؛ عمر آن را بدعت نامید؛ چرا که این قضیه در زمان رسول خدا (ص) و زمان ابوبکر با این ویژگى (به جماعت) نبوده است.
ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597هـ)، کشف المشکل من حدیث الصحیحین ، ج1، ص116، تحقیق : علی حسین البواب ، ناشر : دار الوطن - الریاض - 1418هـ - 1997م.
و مقدسى حنبلی، فقیه نامدار حنابله که برترین و گستردهترین کتاب فقهى آنها نیز متعلق به اوست در باره نماز تراویح مىنویسد:
ونسبت التراویح إلى عمر بن الخطاب رضی الله عنه لأنه جمع الناس على أبی بن کعب فکان یصلیها بهم.
نماز تراویح را به عمر نسبت دادهاند، به این دلیل که او (نخستین بار) مردم را به امامت أبى بن کعب جمع کرد تا پشت سر او نماز تراویح را بخوانند.
المقدسی الحنبلی، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاى620هـ)، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج1، ص455، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
احمد بن عبد الله قشقلندی، یکى دیگر از بزرگان اهل سنت در کتاب مآثر الإنافة مىنویسد:
وهو أول من سن قیام شهر رمضان وجمع الناس على إمام واحد فی التراویح وذلک فی سنة أربع عشرة.
نخستین کسى که به جماعت خواندن نوافل ماه رمضان را رسم و مردم را براى خواندن آن پشت سر یک امام جمع کرد، عمر بن الخطاب بود که این کار را در سال چهاردهم هجرى انجام داد.
القلقشندی ، أحمد بن عبد الله (متوفاى821هـ) ، مآثر الإنافة فی معالم الخلافة ، ج3، ص337، تحقیق : عبد الستار أحمد فراج ، ناشر : مطبعة حکومة الکویت - الکویت ، الطبعة : الثانیة ، 1985م.
بدرالدین عینى ، در شرح روایت صحیح بخارى مىنویسد:
وإنما دعاها بدعة لأن رسول الله ، صلى الله علیه وسلم ، لم یسنها لهم ، ولا کانت فی زمن أبی بکر ، رضی الله تعالى عنه .
عمر، آن را بدعت نامید، به این دلیل که رسول خدا آن را رسم نکرده بود، در زمان ابوبکر نیز وجود نداشته است.
العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج11، ص126، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
و محمد بن اسماعیل صنعانى مىنویسد:
إذا عرفت هذا عرفت أن عمر هو الذی جعلها جماعة على معین وسماها بدعة . وأما قوله نعم البدعة فلیس فی البدعة ما یمدح بل کل بدعة ضلالة.
وقتى این مطلب را متوجه شدی، این را نیز مشخص مىشود که عمر، (نخستین) کسى بود که دستور داد آن را به جماعت یک شخص معین بخوانند و عمر بود ک آن را بدعت نامید؛ اما این که گفته «نعم البدعه ؛ چه بدعت خوبی»، در بدعت چیزى وجود ندارد که قابل ستایش باشد؛ بلکه هر بدعتى (سرانجامش) گمراهى است.
الصنعانی الأمیر، محمد بن إسماعیل (متوفاى 852هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحکام، ج2، ص10، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر:دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1379هـ.
جلال الدین سیوطی، تاریخ نویس، تفسیر پرداز، محدث، ادیب و لغت شناس پرآوازه اهل سنت در کتاب معتبر تاریخ الخلفا در این باره شعر جالبى سروده و در این شعر بدعت تراویح را یکى از شاهکارهاى برجسته عمر بن الخطاب نام مىبرد:
وقد عمل بعض الأقدمین أرجوزة فی اسماء الخلفاء ووفیاتهم انتهى فیها لى ایام المعتمد وقد عملت قصیدة أحسن منها ورأیت ان أختم بها هذا الکتاب وهى هذه:
وقام من بعده الفاروق ثمت فى
عشرین بعد ثلاث غیبوا عمرا
...
سن التراویح والتاریخ وافتتح الفتوح
جما وزاد الحد من سکرا
برخى از گذشتگان رجزهایى در باره نام و تاریخ وفات خلفا تا زمان معتمد (عباسی) سرودهاند؛ اما من قصیده بهترى سرودهام که (بهتر) دیدم که این کتاب (تاریخ الخلفا) را با آن پایان دهم. و آن قصیده این است:
... پس از او (ابوبکر) فاروق آمد که در سال بیست و سه از دنیا رفت ... او کسى است که براى نخستین بار نماز تروایح و تاریخ را بنا نهاد، دست به کشورگشائى زد و حدّ مست شدن را افزایش داد...
السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، تاریخ الخلفاء، ج1، ص517، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.
و در جاى دیگر از همین کتاب ضمن شمردن نوآورىهاى خلیفه مىنویسد:
وأول من سن قیام شهر رمضان.
تاریخ الخلفاء، ج1، ص136.
و در کتاب الوسائل فى معرفة الأوائل که در آن بسیارى از نوآورىهاى تاریخ را جمعآورى کرده است، بدعت تراویح و خواندن به جماعت آن را یکى از نوآورىها و افتخارات خلیفه دوم نام مىبرد:
اول من سن التراویح عمر بن الخطاب سنة اربع عشرة اخرجه البیهقی عن عروة.
نخستین کسى که نماز تراویح را مرسوم کرد، عمر بن الخطاب در سال چهاردهم هجرى بود، این مطلب را بیهقى از عروة نقل کرده است.
و در صفحه بعد همین مطلب را این گونه تکرار مىکند:
اول من جمع الناس على الصلاة فی رمضان عمر بن الخطاب جمعهم على أبی بن کعب رضی الله عنه.
نخستین کسى که مردم براى جماعت خواندن نماز (نافله) رمضان جمع کرد، عمر بن الخطاب بود که أبى بن کعب را امام جماعت آنها قرار داد.
قسطلانى شافعى بعد از نقل روایت بخارى مىگوید:
سماها ـ أی عمر ـ بدعة لأنّه (ص) لم یبیِّن لهم الاجتماع لها ولا کانت فی زمن الصدّیق ولا أوّل اللیل ولاکلّ لیلة ولا هذا العدد.
عمر، تراویح را بدعت نامید، به این دلیل این که رسول خدا به مردم نگفته بود که آن را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبکر نیز کسى آن را به جماعت نمىخواند، نه در اول شب و نه در تمام شب و نه به این تعداد (رکعات).
القسطلانی المصری الشافعی، شهاب الدین أبو العباس أحمد بن محمد بن أبی بکر بن عبد الملک (متوفاى923هـ) إرشاد الساری فی شرح صحیح البخاری، ج4، ص657
محمد بن عبد الباقى زرقانى در شرح خود بر کتاب موطأ مالک مىنویسد:
فسماها بدعة لأنه صلى الله علیه وسلم لم یسن الاجتماع لها ولا کانت فی زمان الصدیق وهو لغة ما أحدث على غیر مثال سبق وتطلق شرعا على مقابل السنة وهی ما لم یکن فی عهده صلى الله علیه وسلم.
عمر آن را بدعت نامید؛ چرا که رسول خدا (ص) به جماعت خواندن آن را تأسیس بود، در زمان ابوبکر نیز سابقه نداشته است.
لغت بدعت به معناى چیزى است که سابقه نداشته و از نظر شرعى برچیزى اطلاق مىشود که در مقابل سنت و چیزهاى است که در زمان رسول خدا (ص) وجود نداشته است.
الزرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف (متوفاى1122هـ) شرح الزرقانی علی موطأ الإمام مالک، ج1، ص340، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
حال با توجه به این قضیه، آیا بازهم مىتوانم نماز تراویح را سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله نامید؟
و آیا شایسته است که اهل سنت خود را «اهل سنت رسول خدا» بنامند، یا نام «اهل سنت عمر» با عملکرد آنها سازگارى بیشترى دارد؟
خداوند در باره کسانى که بر خلاف سنت خدا و رسولش حکم کنند، میفرماید:
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا. الأحزاب/36.
هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است!
حال دیدگاه اهل سنت، در باره عمر بن الخطاب و بدعت او که بر خلاف دستور خدا و رسول او بوده است چیست؟
تراویح جمع «ترویحه» و در اصل اسم است برای مطلق نشستن، لکن در اصطلاح اطلاق می شود بر هر نشستن به جهت استراحت بعد از قرات چهار رکعت از نمازهای مستحبی در شب های ماه رمضان.1
مرحوم سید شرف الدین می فرماید: «از جمله مسائلی که عمر تشریع کرد و در مقابل نص اجتهاد نمود، نماز تراویح است. زیرا این نوع نماز را پیامبر(ص) نیاورده و در زمان ابی بکر نیز سابقه نداشت. خداوند متعال اجتماع را برای ادای نماز مستحبی به جز نماز باران نخواسته است و تنها نمازهای واجب است که بر جماعت خواندن آن، بسیار تأکید شده است.
پیامبر اکرم(ص) نمازهای مستحبّی ماه رمضان را فرادی به جای می آورد، و مردم را نیز تشویق می نمود که آن را به جماعت نخوانند.
در زمان ابوبکر نیز تا هنگامی که وی از دنیا رفت، اوضاع چنین بود و بعد از به خلافت رسیدن عمربن خطاب در سال اوّل خلافتش نیز وضع بر همین منوال بود؛ تا آن که وی در ماه رمضان سال چهاردهم هجری با گروهی از صحابه وارد مسجد شد و دید که مردم نمازهای مستحبی به جای می آورند، ولی عدّه ای در حال قیام، جمعی در حال رکوع، دسته ای در حال سجده و گروهی نیز نشسته بودند و جماعتی هم تسبیح می گفتند یا قرآن تلاوت می کردند...
عمر از دیدن این منظره ناخشنود شد، لذا تصمیم گرفت آن را سامان دهد. از همین رو برای آنان نماز تراویح را در اوایل شب های ماه رمضان قرار داد و اعلان عمومی کرد که همه در آن شرکت کنند. سپس به شهرها و کشورها بخشنامه کرد، و در مدینه دو نفر را قرار داد تا امام جماعت در نماز تراویح باشند: یکی، برای مردان و دیگری، برای زنان...». 2
بخاری در صحیح به سندش از عبدالرحمن بن عبد قاری نقل می کند: «در یکی از شب های رمضان با عمر به مسجد رفتیم، دیدیم مردم دسته دسته و پراکنده هستند، هر کسی برای خود یا با گروه خود نماز می خواند، عمر گفت: به نظر من اگر اینان به یک امام اقتدا کنند بهتر است، لذا تصمیم خود را گرفته و دستور داد ابی بن کعب پیش نماز همه باشد. شبی دیگر با وی به مسجد رفتیم، دیدیم مردم نمازهای مستحبّی شب های رمضان را به جماعت می خوانند. آن گاه عمر گفت: این بدعت خوبی است!» 3
قسطلانی در شرح خود بر صحیح بخاری در شرح و توضیح کلام عمر که گفت: «این بدعت خوبی است» می نویسد: «این که آن را بدعت دانست بدان علت است که پیامبر دستور نداده بود تا نمازهای مستحبّی ماه رمضان را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبکر نیز سابقه نداشت، در اولِ شب هم نبود، و این تعداد رکعت هم نداشت.»4
شبیه همین توضیح در فتح الباری و عمدةالقاری و دیگر شروح صحیح بخاری نیز آمده است.
ابوالولید محمد بن شحنه در حوادث سال 23 هجری می گوید: «... عمر نخستین کسی بود که دستور داد مردم نماز تراویح را به جماعت بخوانند.»
سیوطی نیز در تاریخ الخلفا از ابی هلال عسکری نقل می کند: «عمر نخستین کسی بود که در ماه رمضان دستور داد نماز تراویح را به جماعت بگزارند...».
هم چنین محمد بن سعد در جلد سوّم طبقات هنگامی که از عمر نام می برد، می گوید: «او نخستین کسی است که دستور داد نمازهای شب های ماه رمضان (تراویح) را به جماعت بگزارند و به شهرها و کشورها بخشنامه کرد، و این در ماه رمضان سال چهاردهم هجری بود.»
ابن عبدالبر در شرح حال عمر در الاستیعاب می نویسد: «اوست که ماه رمضان را با نماز مسحبّی دسته جمعی نورانی کرد».5
ابن ابی شیبه از عبدالرزاق روایت کرده است: ابن عمر نماز تراویح را به جماعت نمی خوانده است.6
مجاهد می گوید: «کسی نزد ابن عمر آمد و گفت: آیا در ماه رمضان نماز تراویح را به جماعت بخوانم؟ عمر پرسید: آیا می توانی قرآن بخوانی؟ گفت: آری. گفت: آیا می خواهی چون درازگوش ساکت باشی؟ در خانه نماز بخوان.7
ربیع می گوید: «شافعی نماز تراویح را با مردم نمی خواند، بلکه در خانه خود به جای می آورد.»8
لبیب السعید می گوید: «مالک، ابویوسف و برخی شافعیان به جای آوردنِ نماز تراویح را به صورت فرادی و در خانه بهتر می دانستند.»9
1. المعجم الوسیط، ص 380؛ لسان العرب، ج 2، ص 462.
2. اجتهاد در مقابل نص، ص 254ـ255.
3. صحیح بخاری، ج 2، ص 252؛ موطأ مالک بن انس، ص 73، کنزالعمال، ج 8، ص 408.
4. ارشاد الساری، ج 5، ص 4.
5. ر.ک: سید شرف الدین، الاجتهاد و النص.
6. المصنف، ج 5، ص 264، ح 7742.
7. همان، ح 7743.
8. تاریخ مدینة دمشق، ج 51، ص 384.
9. التغنّی بالقرآن، ص 117.