بی حیایی پیامبر در روایت اهل سنت

امروز در ابتدا از محضر همه مخاطبین گرامی عذرخواهی میکنم بخاطر نقل این روایت. ولی باید روایت را گفت تا برخی مطالب روشن شود

در صحیح مسلم آمده است که:

رسول اکرم آن روز که نوبت من بود، در خانه خوابیده بود، بطوری که ران حضرت کاملا نمایان بود؛ آقای ابوبکر آمد و گفت یا رسول الله اجازه داخل شدن می دهید و رسول اکرم اجازه داد، و ران رسول اکرم هم همینطور باز بود؛ با او صحبت کرد و بعد آقای عمر اجازه ورود خواست و رسول اکرم اجازه داد و رسول اکرم در همان حال بود؛ با او هم صحبت کرد و در این هنگام جناب عثمان هم آمد و رسول اکرم تا عثمان را دید، بلند شد و نشست و لباسش را درست کرد و رانهایش را پنهان کرد؛ سپس آنها با هم صحبت داشتند و بعد رفتند؛ از رسول اکرم پرسیدم که وقتی ابوبکر داخل شد، عکس العمل و اهمیتی نشان ندادی و رانهایت همانطور بود؛ بعد از آن عمر آمد و باز هم اهمیتی ندادی؛ اما چرا وقتی عثمان آمد، بلند شدی و نشستی و لباس هایت را روی رانت کشیدی؟ رسول اکرم گفت: عایشه! آیا خجالت نکشم از مردی که ملائکه از او خجالت می کشند؟


ادامه مطلب برید

منبع :shia-sonni.com

کان رسول الله مضطجعا فی بیتی کاشفا عن فخذیه أو ساقیه  فستأذن ابوبکر، فأذن له و هو علی تلک الحال  فتحدث ثم استأذن عمر، فأذن له و هو کذلک فتحدث ثم استأذن عثمان  فجلس رسول الله و سوی ثیابه؛ قال محمد و لا أقول ذلک فی یوم واحد فتحدث؛ فلما خرج، قالت عایشة: یا رسول الله! دخل أبوبکر، فلم تهتش له و لم تباله ثم دخل عمر، فلم تهتش له و لم تباله؛ ثم دخل عثمان، فجلست و سویت ثیابک  فقال الا استحیى من رجل تستحی منه الملائکة

صحیح مسلم – ج7 ص 116- 117- دارالفکر

چند سخن از جانب من:

چشمم روشن پس اینجوری هست که رسول الله رانشون معلوم می شده است و کاری نمیکردن تا اینکه عثمان وارد شده است. ببخشید یه سوال؟ چرا رسول الله فقط زمان ورود عثمان حیا کردند؟ یعنی عمر و ابوبکر شایسته حیا کردن نبودند؟ و پیامبر تا اونموقع حیا نمی کرد که یهویی عثمان وارد شد و پیامبر حیا کردن؟ درسته؟

نکته دوم: ملائک از عثمان بن عفان حیاء می کردند؟

اجازه هست پیرامون این مطلب کمی بررسی کنیم؟

رابطه جناب عثمان با سه صحابی بزرگ رسول الله:

الف: عثمان و ابن مسعود

یکی از صحابی بزرگ رسول الله کسی نیست جز ابن مسود که رابطه چندان خوبی با عثمان نداشته است.

عثمان به عبدالله بن زمعه دستور داد تا: ابن مسعود را بی ادبانه از مسجد بیرون کند. ابن زمعه هم وی را گرفت و تا درب مسجد برد و آنجا او را به زمین زد و پهلویش آسیب دید و شکست . ابن مسعود می گفت: من را ابن زمعه کافر به دستور عثمان کشت.

شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج 3 – ص 43 – 44

قال لعبد الله بن زمعة بن الأسود بن المطلب بن عبد العزى بن قصی : أخرجه إخراجا عنیفا ، فأخذه ‹ صفحه 44 › ابن زمعة ، فاحتمله حتى جاء به باب مسجد ، فضرب به الأرض ، فکسر ضلعا من أضلاعه ، فقال ابن مسعود : قتلنی ابن زمعة الکافر بأمر عثمان

دلیل دیگر بر این ادعا:

وصیت ابن مسعود بر عدم حضور عثمان در تشییع جنازه اش:

تاریخ الیعقوبی – الیعقوبی – ج 2 – ص 170 – 171

فأقام ابن مسعود مغاضبا لعثمان حتى توفی ، وصلى علیه عمار بن یاسر ، وکان ‹ صفحه 171 › عثمان غائبا فستر أمره . فلما انصرف رأى عثمان القبر ، فقال : قبر من هذا ؟ فقیل : قبر عبد الله بن مسعود . قال : فکیف دفن قبل أن أعلم ؟ فقالوا : ولی أمره عمار بن یاسر ، وذکر أنه أوصى ألا یخبر به

ب: عثمان و ابوذر

ابوذر کسی است که رسول الله او را اصدق الناس خواندند. و خودشان نام ابوذر را بر او نهادند.

وقتی ابوذر به عثمان رسید، او را به ربذة تبعید کرد. ابن عباس می گوید: “وقتی ابوذر را به ربذة فرستاد، عثمان دستور داد در بین مردم ندا داده شود که کسی حق ندارد با او حرف بزند و او را همراهی نماید و به مروان بن حکم دستور داد که او را به ربذة ببرد. پس او نیز ابوذر را بیرون برد. همه مردم از او پرهیز کردند جز علی بن ابی طالب(ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین (ع) و عمار که او را همراهی کردند.”

شرح مسند أبی حنیفة – ملا علی القاری – ص 125

شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج 8 – ص 258

ج: جناب عثمان و عمار

عمار بن یاسر صحابی بزرگ رسول الله هست. که بسیار مورد علاقه رسول الله بوده است.

جناب عثمان بن عفان زمانی که خلیفه مسلمین بود چنین به عمار یاسر گفت:

(( یا عاض ایر ابیه))

کتاب جمل من انساب الاشراف ج6ص169- امر ابی ذر- دارالفکر

این جمله آنچنان افتضاح هست که از معنا کردن آن خجالت میکشم. چنان که عالم دیگر اهل سنت مجبور به سانسور کردن آن می شود:

کتاب الفتوح – أحمد بن أعثم الکوفی – ج 2 – ص 378

 فغضب عثمان ثم قال : یا کذا وکذا أتظن أنی ندمت على تسییره إلى ربذة

((پس غضب کرد عثمان و به عمار گفت: ای فلان و فلان آیا گمان می کنی من پشیمان شدم از فرستادن ابوذر به ربذه))

همچنین میخوام یه نمونه دیگه نشون بدم:

جناب عثمان و جناب عایشه:

عبدالرزاق در مصنف خود چنین می نویسد:

ثم أقیمت الصلاة فتقدم عثمان فصلى فلما کبر قامت امرأة من حجرتها فقالت أیها الناس اسمعوا قال ثم تکلمت فذکرت رسول الله صلى الله علیه وسلم وما بعثه الله به ثم قالت ترکتم أمر الله وخالفتم رسوله أو نحو هذا ثم صمتت فتکلمت أخرى مثل ذلک فإذا هی عائشة وحفصة قال فلما سلم عثمان أقبل على الناس فقال إن هاتان الفتانتان فتنتا الناس فی صلاتهم وإلا تنتهیان أو لاسبنکما ما حل لی السباب …

نماز برپا شد و عثمان جلو رفته و تکبیر گفت ؛ در این هنگام زنی از حجره خویش ایستاده و گفت : ای مردم بشنوید و سپس در مورد رسول خدا ’ سخن گفته و گفت اوامر رسول خدا ’ را ترک کردید و با وی مخالفت کردید و… سپس سکوت کرد ؛ سپس دیگری ایستاده و همین سخنان را گفت ؛ و آن دو زن عائشه و حفصه بودند ؛ وقتی که عثمان سلام نماز را داد گفت : این دو زن فتنه گر  مردم را در نماز به فتنه انداختند و اگر از این کار دست برندارند هر دشنامی که به ذهنم برسد به ایشان خواهم داد !!!

المصنف – عبد الرزاق الصنعانی – ج 11 – ص 355 – 356- تحقیق وتخریج وتعلیق:حبیب الرحمن الأعظمی، منشورات المجلس العلمی

ببخشید یه سوال؟

ملائک از جناب عثمان خجالت می کشیدند. پس یعنی عمل جناب عثمان مطابق سنت و دستور قران و خداست دیگه؟

پس حکم این اعمال چیست؟

اینکه به ام المومنین عایشه را ام الفتنه بخوانند آیا دستور خداست؟

اینکه به صحابی رسول الله فحاشی کنند. سنت الهی هست؟

میدونید ماجرا کی بیشتر شبیه طنز می شود؟ زمانی که به سخن خود جناب عایشه در اواخر زمان حیات عثمان می رسیم:

طبری و ابن اثیر و سایر علمای سلف اهل سنت  نوشته اند: عایشه با تعبیر از عثمان به نعثل می گفت: اقتلوا نعثلا فقد کفر. یعنی بکشید نعثل (عثمان) را، قطعا او کافر شده است.

تاریخ الطبری – الطبری – ج 3 – ص 477

الکامل فی التاریخ – ابن الأثیر – ج 3 – ص 206

شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج 6 – ص 215

الامامة والسیاسة – ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی – ج 1 – ص 51-موسسه الحلبی

چطوری کسی که تا دیروز فرشتگان از او حیا می کردند. یهو کافر شد؟

بازهم می گویید. این روایت صحیح هست؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد