پاسخ به شبهات غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

آقای هدایتی

عمده شبهه ای که ابن‌تیمیه و طرفداران ایشان به حدیث غدیر کرده اند، چیست؟

استاد حسینی قزوینی

شبهه:

ابن‌تیمیه عبارتی را از علامه حلی (ره) در کتاب خود منهاج السنه، ج7، ص313 تا ص315 نقل می‌کند  و می‌گوید:

و قال الرافضی (از علامه حلی (ره) به رافضی تعبیر می کند):

الخبر المتواتر عن النبی صلى الله علیه و آله و سلم أنه لما نزل قوله تعالى: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک»، خطب الناس فی غدیر خم و قال للجمع کله: أیه الناس! ألست أولى منکم بأنفسکم؟ قالوا: بلى، قال: فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه.

ابن‌تیمیه بعد از نقل عبارت علامه حلی (ره) و خطبه غدیر و جمله نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید:

و الجواب أن هذا الجواب کذب.

این سخن علامه حلی (ره) که استدلال به غدیر کرده است، کذب و دروغ است.

همچنین در ج7، ص324 وقتی به حدیث غدیر می رسد، می‌گوید:

إن لم یکن النبی قاله فلا کلام، فإن قاله فلم یرد به قطعا الخلافة بعده، اذ لیس فی اللفظ ما یدل علیه .

اگر قضیه غدیر خم و حدیث غدیر را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نگفته است، حرفی نیست؛ اگر گفته است، خلافت بعد از خود را قطعا اراده نکرده است. در جمله ای که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر گفته است، لفظی که دلالت کند بر خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، وجود ندارد.

عمدتاً، حدیث غدیر را زیر سؤال می برد. با اینکه در غدیر خم، طبق عباراتی که خود علمای اهل سنت دارند، بین 90 هزار تا 124 هزار نفر جمعیت بوده است و بیش از 120 صحابه، حدیث غدیر را روایت کرده اند و کتاب‌های مفصّل و مطوّلی در حدیث غدیر نوشته شده، ابن‌تیمیه می‌گوید اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نگفته، ما حرفی نداریم و اگر گفته باشد، خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را اراده نکرده است.

جواب این شبهه:

ما در جواب ایشان، باید مطالبی را مفصل مطرح کنیم و ببینیم که این سخن ابن‌تیمیه چیست؟

ایشان که می‌گوید:

اگر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حدیث غدیر را گفته باشد، خلافت بعد از خویش را اراده نکرده.

و بعد هم این جمله:

ألست أولى منکم بأنفسکم؟

و مدلول آن را زیر سؤال می برد.

چند نکته را باید خدمت بینندگان عزیز عرض کنم:

نکته اول:

ابن‌تیمیه و دهلوی صراحت دارند که کلمه «مولی» به معنای «أولی» نیست و اگر به آن معنا نبود، ما حرفی نداشتیم و اگر هم باشد، اراده خلافت نشده است. در اینجا عزیزان اهل سنت را دعوت می کنم که ببینند بزرگان اهل لغت و بنیانگذاران ادبیات عرب در رابطه با کلمه «مولی» چه می گویند؟

آقای فرّاء که از بنیانگذاران ادبیات عرب است و در تاریخ بغداد، ج14، ص154 آقای خطیب بغدادی می‌گوید:

لو لا الفرّاء لما کانت عربیة.

اگر فرّاء نبود، علم عربی محقق نمی شد.

آقای فرّاء صراحت دارد که کلمه «مولی» به معنای «أولی» است. یعنی:

من کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به من نفسه

هرکس که من بیش از خودش بر او ولایت دارم، علی هم همچو من بر مؤمنان، بیش از خودشان ولایت دارد

آقای أخفش که از بنیانگذاران ادبیات عرب است و آقای یافعی در مرآة الجنان، ج2، ص61 در مورد او می‌گوید:

امام العربیة

او هم کلمه «مولی» را به معنای «أولی» معنا می کند.

همچنین شخصیت‌های برجسته علم لغت، مانند زجاج و ابو عبیده هم بر همین عقیده هستند.

بنده افرادی را که نام بردم از بنیانگذاران ادبیات عرب هستند، غالباً مربوط به قرن دوم و سوم هجری هستند. آقای فرّاء متوفای 207 هجری، ابو عبیده متوفای 210 هجری، اخفش متوفای 215 هجری و فقط آقای زجاج متوفای 311 هجری است.

وقتی آقای فخر رازی، امام المشککین و مفسر پر آوازه اهل سنت می آید آیه شریفه 15 سوره حدید را بیان می کند، می‌گوید:

«مأواکم النار هی مولاکم» و هی أولی بکم

  و نقل می‌کند که بزرگان لغت مانند ابو عبیده و فرّاء و اخفش و زجاج گفته اند که مراد از «مولی» در اینجا، «أولی» است.

اگر واقعا کلمه «مولی» به معنی «أولی» است، ما از آقای ابن‌تیمیه و پیروان ایشان سؤال می کنیم:

با توجه به آنچه که در تمام منابع اهل سنت آمده است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از آنکه بفرماید:

من کنت مولاه فعلی مولاه.

فرمود:

ألست أولى منکم بأنفسکم؟

آیا من از خود شما بر خود شما أولی نیستم.

آیه 6 سوره احزاب که می‌گوید:

النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم.

در آنجا آقایان مفسران در رابطه با این کلمه «أولی» چه تعبیری می‌کنند؟ چه ولایتی را برای نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق این آیه تعریف می‌کنند؟ شما کتاب‌های بزرگان اهل سنت را ببینید مانند تفسیر طبری، ج20، ص130 و تفسیر بغوی، ج3، ص507 و تفسیر ابن کثیر، ج3، ص450 و زاد المسیر ابن جوزی، ج6، ص182 می‌گویند:

فله أن یحکم فیهم بما یشاء.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ولایت مطلقه بر مؤمنین دارد و هرچه که بخواهد حکم می کند.

ولایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مؤمنین و مؤمنات، قوی تر از ولایت آنها بر خودشان است. نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم، آنچه را که برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) ثابت کرده است با جمله:

من کنت مولاه فعلی مولاه.

با مقدمه:

ألست أولى منکم بأنفسکم؟

یعنی همان ولایتی را که خداوند برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معین کرده است، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برای حضرت علی (علیه السلام) معین می کند. این جز معنای خلافت و امامت و وصایت و ولایت بعد از مسلمین، چه معنایی می تواند داشته باشد که آقای ابن‌تیمیه می‌گوید:

اگر کلمه مولی در کلام نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این باشد که أولی بالمؤمنین را ثابت کند، ما حرفی نداریم.

ما ثابت می کنیم.

مفسران اهل سنت در ذیل آیه 15 سوره حدید:

مأواکم النار هی مولاکم.

می گویند:

یعنی أولی بکم.

تفسیر طبری، ج27، ص296 - تفسیر سمرقندی، ج3، ص383 - زاد المسیر ابن جوزی، ج7، ص304 - تفسیر سمعانی، ج5، ص371 - تفسیر ابن کثیر، در ذیل همین آیه

همه اتفاق نظر دارند که کلمه «مولی» به معنای «أولی» است.

نکته دوم:

نکته ای که باید برای عموم بینندگان تثبیت شود این است که مراد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اثبات خلافت و بالاتر از آن، ولایت مطلقه حضرت علی (علیه السلام) را بر مسلمانان در غدیر ثابت کرده است. آقایان کلمه مولا را زیر سؤال می برند. اگر ما 50 مصدر از منابع اهل سنت بیاوریم که کلمه مولا در آنجا نیامده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

من کنت ولیه فعلی ولیه.

هر کس من ولی او هستم، علی نیز ولی اوست.

آیا باز هم وهابیت و مولوی ها و عزیزان اهل سنت نیز در اینجا می گویند کلمه ولی، دلالت بر ولایت حضرت علی (علیه السلام) نمی کند؟ مگر جناب ابوبکر که عمر را برای خلافت نصب کرد، چه تعبیری را بکار برد که شما هیچ شبهه ای ندارید؟ مگر خود جناب خلیفه دوم، هنگام مرگ نگفت:

لو کان سالم مولی أبی حذیفه حیّاً، لولّیته.

مگر کلمه ولی را دراینجا بکار نبرده اند؟

مگر در خود صحیح مسلم، ج5، ص152، کتاب الجهاد، باب حکم الفیء، خود خلیفه دوم نمی گوید:

لما توفی ابوبکر، فقلت: أنا ولی رسول الله و ولی ابی بکر.

در اینجا چه معنایی را از کلمه ولی استفاده کرده اند؟ همان معنا را در اینجا هم استفاده کنند. همین حدیث:

من کنت ولیه فعلی ولیه.

یا این جمله:

هذا ولی من أنا مولاه.

را که البانی از شخصیت‌های برجسته وهابی است و از او به بخاری دوران تعبیر می کنند، در صحیح سنن ابن ماجه، ج1، ص42 آورده و می‌گوید روایت صحیح است.

آقای هیثمی در مجمع الزوائد،‌ج9، ص107 می‌گوید: روایت صحیح است.

آقای حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین، ج3، ص118 می‌گوید: روایت صحیح است بنابر شرط صحیح مسلم و صحیح بخاری. دیگر آقایان چه می خواهند؟!

اگر چنانچه بحث ولایت نبود، خلیفه دوم برای چه، بعد از حدیث غدیر می آید خدمت حضرت علی (علیه السلام) و می‌گوید:

هنیئا لک! یا بن أبی طالب أصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة

اگر بنا باشد حضرت علی (علیه السلام) دوست مؤمنین باشد، در قرآن هم آمده است:

و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض                                                    (سوره توبه/آیه71)

إنما المؤمنون إخوة                                                                              (سوره حجرات/آیه10)

این دیگر تبریک گفتن ندارد! اگر اینجا مولی یا ولی یا سخن نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت بر خلافت نمی کند، این تبریک خلیفه، معنا ندارد! این تبریک خلیفه دوم به حضرت علی (علیه السلام) را آقای خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج8، ص284، با سند کاملاً صحیح مطرح می کند.

از طرفداران ابن‌تیمیه سؤال می کنیم:

آقای حسان بن ثابت، شاعر نامور عصر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از حدیث غدیر از محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه می طلبد تا سخنان او را به شعر بیان کند و در شعر خود این تعبیر را بیان می کند:

فقال له قم یا علی فإننی            رضیتک من بعدی إماما وهادیا

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود یا علی! برخیز، من برای امامت و هدایت تو بعد از خویش، رضایت دادم.

جناب سیوطی در کتاب الازدهار، ص19 و ده ها نفر دیگر، این مسئله را نقل کرده اند.

نکته سوم:

ببینید بزرگان اهل سنت در تفسیر آیه:

سأل سائل بعذاب واقع                                                                              (سوره معارج/آیه1)

چه آورده اند؟

سیره حلبی، ج3، ص275 - الفصول المهمة لإبن صباغ، ص25 - تذکرة لإبن جوزی، ص30 - تفسیر ابی السعود، ج9، ص29 - فرائد السمطین للجوینی، ج1، ص82 - تفسیر آلوسی، ج29، ص55

آقای حارث بن نعمان می آید خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و می‌گوید: به ما گفتی نماز بخوان، خواندیم؛ به ما گفتی روزه بگیر، گرفتیم؛ گفتی حج برو، رفتیم؛ گفتی ... ، حالا آمده ای و ولایت پسر عمویت را بر ما تحمیل کردی؟!

أ هذا منک أم من الله؟

آیا این از طرف خودت است یا از طرف خداوند است؟

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به خدای لا شریک له، این از طرف خداوند بوده است. حارث بن نعمان غضبناک می‌شود و گفت:

اللهم إن کان ما یقول محمد حقا فأمطر علینا حجارة من السماء أو إئتنا بعذاب ألیم. رماه الله بحجر فسقط علی حامته و خرج من دبره، فقتله.

خدایا! اگر واقعا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را از طرف خدا خلیفه و ولی کرده است و حق است، عذابی از آسمان بفرست تا ما را هلاک کند.

همه منابع مذکور می گویند:

هنوز آقای حارث به شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان آمد و از سر او وارد شد و از سمت پائین او خارج شد و به درک واصل شد.

اگر بحث محبت و دوستی بود، دیگر ناراحت و عصبانی شدن ندارد! آیا این هم قابل انکار است؟! اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به چند نفر از صحابه سوگند داد تا شهادت بدهند به حدیث غدیر، ولی کتمان کردند و امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنها را نفرین کرد و در کتاب‌های معتبر اهل سنت آمده است مانند آقای انس بن مالک که امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت:

اگر دروغ بگوئی و کتمان کنی حدیث غدیر را، خداوند تو را به بلائی گرفتار کند که تا آخر عمر از آن عافیت پیدا نکنی. آن شخص هم گرفتار پیسی شد.

المعارف لإبن قتیبه دینوری، ص194

همچنین براء بن عازب گرفتار نفرین امیرالمؤمنین (علیه السلام) شد و کور شد.

ارجح المطالب، ص580

زید بن ارقم گرفتار کوری شد.

مناقب ابن مغازلی، ص23

جریر بن عبد الله به همین شکل.

انساب الاشراف بلاذری، ج2، ص156

آن وقت می‌گویند که دلالت بر خلافت نمی کند و کلمه «مولی» و «أولی» این معنا را نمی دهد و... .

اینها همه بازی است!

مگر درباره آقای ابوبکر، چه سخنی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند که اینچنین قاطعانه در خلافت او اصرار دارند؟ مگر جز یک نمازی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد برود بخواند. آنهم وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید ابوبکر نماز می خواند، آمد او را کنار زد و نماز خواند و ابوبکر هم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کرد و مردم هم به ابوبکر.

مگر غیر از این چیز دیگری است؟

اگر همین حدیث غدیر در رابطه با آقای ابوبکر و عمر بود، بچه شیرخواره را هنوز از شیر نگرفته، می گفتند واجب است حدیث غدیر را حفظ کنند و یا این حدیث را از کنار مکه مکرمه آویزان می کردند و در تمام خانه ها و مساجد و بازارها می گفتند که آویزان کنید.

پس چرا در رابطه با امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینچنین نمی گویند؟!

آقای هدایتی

نظر ابن‌تیمیه و محمد بن عبد الوهاب درباره جمله معروف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دعای بعد از آن:

من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

چیست؟

استاد حسینی قزوینی

ابن‌تیمیه می بیند اگر ملتزم به ذیل این حدیث باشد، خیلی از مبانی فکری او به هم می ریزد. چون کسانی بودند که با حضرت علی (علیه السلام) دشمنی و قتال کردند در جنگ جمل و صفین و نهروان. لذا وقتی به این قضیه می رسد، خیلی راحت می‌گوید:

و اما الزیادة و هی قوله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»، فلا ریب أنه کذب.

بدون تردید دروغ است.

منهاج السنه لإبن تیمیة، ج7، ص319، چاپ عربستان سعودی، با تحقیق دکتر محمد رشاد سالم

آقای محمد بن عبد الوهاب، در کتابی که جدیدا در عربستان سعودی از او چاپ کرده اند با عنوان مسائل لخصها محمد بن عبد الوهاب، در ج1، ص154 وقتی به این حدیث غدیر می رسد، با تقلید و تبعیت از ابن‌تیمیه می‌گوید:

و أما الزیادة فلیست فی الحدیث و لا ریب أنها کذب.

این جملات آخر، جزء حدیث غدیر نیست و هیچ شکی در دروغ بودن آن نیست.

من در اینجا چند مسئله را می خواهم بیان کنم تا آقا حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) از ما راضی شود و بینندگان عزیز ما - چه شیعه و چه سنی و چه جوانان وهابی که ما با اینها هیچ مخالفتی نداریم و آنها را مسلمان و برادر خود می دانیم، ولی آنها را افراد فریب خورده می دانیم - دقت کنند:

ببینیم که علمای اهل سنت، قبل از ابن‌تیمیه و بعد از ابن‌تیمیه، در این جمله مذکور در حدیث غدیر چه تعابیری آورده اند؟ و بزرگان اهل سنت نسبت به این گفتار ابن‌تیمیه چه قضاوتی دارند؟

باید اینها روشن شود و هدف من این است که عزیزان اهل سنت و جوانان وهابی بدانند:

عباراتی که از ابن‌تیمیه و محمد بن عبد الوهاب نقل می‌شود، از دیدگاه بزرگان و شخصیت‌های علمی اهل سنت، حتی از نظر البانی که به عنوان تئورسین وهابیت است، چه جایگاهی دارد؟

علمای قبل از ابن‌تیمیه:

آقای إبن أبی شیبه که استاد بخاری است و متوفای 235، در کتاب المصنف، ج2، ص682 و ج6، ص368 همین تعبیر را از نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند.

آقای احمد بن حنبل، متوفای 241 در مسند احمد، ج1، ص118 نقل می‌کند.

آقای ابن ماجه، متوفای 275، در سنن ابن ماجه، ج1، ص34 نقل می‌کند.

آقای ابوبکر بزار، متوفای 292 در مسند ابوبکر بزار، ج10، ص211 نقل می‌کند.

آقای نسائی، متوفای 303، در سنن کبری نسائی، ج5 ، ص45 نقل می‌کند.

آقای ابو یعلی، متوفای 307، در مسند ابویعلی، ج1، ص428 نقل می‌کند.

آقای طحاوی، در شرح مشکل الآثار، ج5، ص18 نقل می‌کند.

آقای ابن حبان، متوفای 354،  که ملتزم است روایات صحیح را در کتاب خود نقل کند، در صحیح ابن حبان، ج15، ص375 نقل می‌کند.

آقای طبرانی، متوفای 360، در معجم الکبیر، ج5، ص166 نقل می‌کند.

حاکم نیشابوری، در مستدرک الصحیحین، ج3، ص118 نقل می‌کند.

و ده ها نفر از کسانی که قبل از ابن‌تیمیه زندگی می کرده اند، حتی آقای مَقْدِسی، متوفای 643، در احادیث المختاره، ج2، ص106 این روایت را نقل می‌کند.

من تقاضا دارم که بینندگان عزیز توجه کنند:

جالب اینکه برخی از بزرگان اهل سنت آمده اند در کتاب‌های خود فصلی را اختصاص داده اند به این عنوان:

باب ذکر دعاء المصطفی بالولایة لمن والا علیا و المعاداة لمن عاداه

دعای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای کسی که حضرت علی (علیه السلام) را یاری کند و نفرین بر کسی که بنای دشمنی با او را دارد.

ابن حبان در صحیح خود، ج15، ص375 یک باب را به این مسئله اختصاص داده است.

آقای ابوبکر آجری، متوفای 360، در کتاب الشریعة، ج4، ص2049، چاپ عربستان سعودی، باب مستقلی را به این مسئله اختصاص داده است.

بزرگان اهل سنت آمده اند ذیل این روایت را تصحیح کرده اند.

خود آقای طحاوی - که ذهبی درباره او می‌گوید:

الامام العلامة محدث الدیار المصریة و فقیهها.

سیر اعلام النبلاء للذهبی، ج15، ص27

- می‌گوید:

فهذا الحدیث (یعنی ذیل حدیث غدیر) صحیح الاسناد ، لا طعن لأحد فی رواته.

شرح مشکل الآثار، ج5، ص18

حاکم نیشابوری وقتی به ذیل این حدیث می رسد، می‌گوید:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین.

این حدیث صحیح است و شرایط صحیح مسلم و صحیح بخاری را دارد.

مستدرک الصحیحین للحاکم النیشابوری، ج3، ص117

ابو طاهر مقدسی حنبلی، متوفای643 می‌گوید:

اسناده صحیح.

الاحادیث المختاره، ج2، ص106

و ده ها نفر دیگر از علمای اهل سنت قبل از ابن‌تیمیه هم این حدیث را آورده اند و هم شهادت به صحت آن داده اند.

خب، آقایان قضاوت کنند که ابن‌تیمیه و آقای محمد بن عبد الوهاب که می‌گویند این زیادی دروغ و کذب است، یعنی این همه شخصیت‌های علمی، یک حدیث دروغ را ذکر کرده اند و شهادت به صحت آن داده اند؟!!!

علمای بعد از ابن‌تیمیه:

نزدیک به 20 نفر از علمای اهل سنت را پیدا کرده ام که این ذیل حدیث غدیر را آورده اند و شهادت بر صحت آن داده اند:

آقای مزی، متوفای 742، رجال نویس مشهور اهل سنت، در تهذیب الکمال، ج11، ص90، حدیث غدیر را با ذیل آن نقل می‌کند.

آقای ذهبی که از استوانه‌های علمی اهل سنت است و از او تعبیر می‌کنند به امام الجرح و التعدیل، متوفای 748، در تاریخ اسلام، ج3، ص631 نقل می‌کند.

آقای ذیعلی در کتاب تخریج الاحادیث، ج2، ص234 نقل می‌کند.

آقای ابن کثیر دمشقی سلفی، متوفای 774، در البدایة و النهایة، ج4، ص416 نقل می‌کند.

اگر بخواهم آمار اینها را بخوانم، طول می کشد.

از خود بزرگان اهل سنت، فقط چند جمله را نقل می‌کنم تا آقایان اهل سنت و وهابیت بدانند قیمت سخن ابن‌تیمیه چیست؟ :

1- آقای ابن کثیر دمشقی که شاگرد آقای ذهبی است، و متوفای 774 هجری، حدیث غدیر را با جمله:

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

را نقل می‌کند و می‌گوید:

قال شیخنا ابو عبد الله الذهبی و هذا حدیث صحیح.

استاد ما،‌آقای ذهبی گفته است این روایت صحیح است.

سیره نبوی لإبن کثیر، ج4، ص416 - البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج5، ص228

2- آقای آلوسی وهابی، متوفای 1270، وقتی به این روایت می رسد، می‌گوید:

و عن الذهبی أن «من کنت مولاه فعلی مولاه» متواتر یتیقن أن رسول الله صلى الله علیه و سلم قاله و أما «اللهم وال من والاه» فزیادة قویة الإسناد.

آقای ذهبی گفته: این حدیث غدیر، متواتر است و ذیلش از نظر سند قوی است.

تفسیر الآلوسی، ج6، ص195

خود ابن کثیر دمشقی، وقتی نظر خودش را در مورد ذیل حدیث غدیر می آورد، می‌گوید:

هذا إسناد جید.

سیره ابن کثیر، ج4، ص419

آقای هیثمی، متوفای 807 می‌گوید:

و رجال أحمد ثقات.

در مجمع الزوائد، ج9، ص105 می‌گوید:

رواه البزار و رجاله رجال الصحیح.

آقای ابن حجر هیثمی می‌گوید: روایت صحیح است.

آقای ابن حجر مکی می‌گوید: روایت صحیح است.

آقای دکتر عاصمی مکی، متوفای 1111 می‌گوید: روایت صحیح است.

جالب اینکه آقای البانی که از او به بخاری دوران تعبیر می‌کنند، حدود 7، 8 روایت از منابع مختلف اهل سنت نقل می‌کند و می‌گوید:

وقد ذکرت وخرجت ما تیسر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام على أسانیدها بصحة الحدیث یقینا وإلا فهی کثیرة جدا.

آنچه که برای من امکان پذیر بود، حدیث غدیر را با ذیل آن نقل کردم. هر کس این اسناد را ملاحظه کند، یقین پیدا می کند که این روایت صحیح است.

سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج4، ص249

در ضلال الجنة می‌گوید:

«من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و هو حدیث صحیح غایة و تکلمت علی اسانیدها فی سلسلة الأحادیث الصحیحة.

ذیل حدیث غدیر، از هر جهت، حدیث صحیح است و من در کتاب سلسلة الأحادیث الصحیحة از تعداد زیادی از صحابه، اسنادش را نقل کرده ام.

جالب اینکه آقای ابن حجر مکی که بعد از ابن‌تیمیه آمده و متوفای 974 است، طعنه می زند بر ابن‌تیمیه:

و قول بعضهم: إن زیادة اللهم وال من والاه إلى آخره، موضوعة، مردود ... ، فقد ورد ذلک من طرق صحّح الذهبی کثیرا منهما.

گفته بعضی که می گویند ذیل حدیث غدیر، جعلی و دروغ است، این گفته، مردود است.

الصواعق المحرقة لإبن حجر، ج1، ص164

آقای ملا علی قاری هم به ابن‌تیمیه طعنه می زند و به او اشکال می کند.

مرقاة المفاتیح، ج11، ص258

آقای برهان الدین حلبی، متوفای 1044، در سیره حلبی، ج3، ص336، سخن ابن‌تیمیه را نقل می‌کند و می‌گوید سخن مردودی است.

حتی خود آقای البانی، وقتی به سخن ابن‌تیمیه می رسد، می‌گوید:

خلاصة القول إن حدیث الترجمة حدیث صحیح بشطریه، أننی رأیت شیخ الإسلام ابن تیمیة قد ضعف الشطر الأول من الحدیث و أما الشطر الآخر فزعم أنه کذب! و هذا من مبالغاته الناتجة فی تقدیری من تسرعه فی تضعیف الأحادیث قبل أن یجمع طرقها و یدقق النظر فیها.

این حدیث غدیر، هر دو قمستش صحیح است هم صدرش و هم ذیلش. او گفته که ذیل حدیث غدیر، جعلی و نا صحیح است، او قبل از اینکه دقت کند و حدیث را مطالعه کند و سندش را بررسی کند، با سرعت آمده نظر داده بر اینکه ذیل این روایت نادرست است.

سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج4، ص249

آنچه که ما عرض کردیم از علماء قبل از ابن‌تیمیه و علماء بعد از ابن‌تیمیه بر صحت حدیث غدیر و ذیل آن، حتی آقای البانی که امروز به عنوان لیدر و ایدئولو‍‍ژیک وهابیت به شمار می آید، می‌گوید هم بخش اول حدیث غدیر صحیح است و هم بخش دوم، از بینندگان عزیز تقاضا دارم این موارد را بررسی کنند.

من با ضرس قاطع عرض می‌کنم هر کس کتاب منهاج السنه ابن‌تیمیه را از اول تا آخر مطالعه کند و بعد مراجعه کند به اقول علماء اهل سنت، یقین پیدا می کند که 80%  یا 90% کلام ابن‌تیمیه اینچنین است. فَلّه ای آمده گفته که «فلان روایت ضعیف است به اتفاق اهل العلم» یا «لا ریب أنه کذب» و وقتی مراجعه می کنیم به کتاب‌های بزرگان اهل سنت، می بینیم که آمده اند درباره همان حدیث، سخنان والا و سنگین را مطرح کرده اند که بر خلاف سخنان ابن‌تیمیه است.

بنا بر آنچه که ابن حجر در لسان المیزان دارد، وقتی علامه حلی (ره) کتاب ابن‌تیمیه را خواند، گفت:

اگر می دانستم ابن‌تیمیه حرف من را می فهمد، برای او جواب می نوشتم، ولی یقین دارم که حرف مرا نمی فهمد.

آقای هدایتی

شبهه کرده اند که اگر حدیث غدیر صحیح و درست بود، خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) در طول 25 سالی که به دور از خلافت بودند، به آن استناد می کردند و امامت و ولایت خود را ثابت می کردند. در این مورد توضیح بدهید.

استاد حسینی قزوینی

 آنچه که مطرح است، شخصیت‌های بزرگی از اهل سنت، مانند احمد بن حنبل، با صراحت تمام در کتاب‌های متعدد خود مخصوصا در مسند، ج4، ص270، حدیث 19823 می‌گوید:

عن أبی الطفیل، قال: جمع على رضى الله تعالى عنه الناس فی الرحبة، ثم قال لهم: أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام، فقام ثلاثون من الناس و قال أبو نعیم: فقام ناس کثیر فشهدوا حین أخذ بیده، فقال للناس: أتعلمون أنى أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: نعم، یا رسول الله! قال: من کنت مولاه فهذا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، قال: فخرجت و کأن فی نفسی شیئا، فلقیت زید بن أرقم، فقلت له: انى سمعت علیا رضى الله تعالى عنه یقول کذا و کذا، قال: فما تنکر قد سمعت رسول الله صلى الله علیه و سلم یقول ذلک له.

علی در رحبة (حیاط مسجد کوفه یا کنار شهر کوفه) مردم را جمع کرد و قسم داد! تمام کسانی که در روز غدیر خم، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که دلالت بر ولایت من می کند را شنیده اند، برخیزند شهادت بدهند. ابو طفیل می‌گوید: سی نفر از مردم ، ولی ابو نعیم می‌گوید: عده زیادی از مردم شهادت دادند که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم دست علی را گرفت و گفت: ... . آقای ابو طفیل، وقتی این تعداد جمعیت را دید که شهادت دادند بر ولایت و قضیه حدیث غدیر، جا خورد و می‌گوید: رفتم نزد زید بن ارقم و گفتم: شنیده ام که علی بر حدیث غدیر استدلال می کند، نظر تو چیست؟ گفت: نظر من این است که درست است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در مورد علی در روز غدیر فرمود.

مسند احمد، ج4، ص370 - مجمع الزوائد للهیثمی، ج9، ص104

این قضیه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود که برخی تشکیک می کردند در خلافت و ولایت او، مخصوصا بعد از قضیه جنگ جمل و صفین که می گفتند: واقعا اگر حضرت علی (علیه السلام) خلیفه بود، چرا امثال طلحه و زبیر در برابر او قیام کردند و معاویه یک جنگ 18 ماهه را با کشتار 110 هزار نفر به راه انداخت؟

شاید بتوانم 40 مصدر از مصادر اهل سنت داریم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به این حدیث غدیر استناد و استدلال کرده است. جالب اینکه خود حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) با اینکه حدود 75 یا 95 روز بیشتر در دنیا نبود، به دنبال قضیه غصب خلافت، به مسجد می آید و بر سر مهاجرین و انصار فریاد می زند و می فرماید:

أنسیتم قول رسول الله یوم غدیر خم قال من کنت مولاه فعلی مولاه؟

نزهة الحفاظ، ج1، ص102 - أسنی المطالب، ص23 - بدر الطالع للشوکانی، ج2، ص297

یا اینکه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) فرمود:

هل ترک أبی یوم غدیر خم لأحد عذرا؟

آیا پدرم در روز غدیر خم، برای کسی راه فرار و عذری باقی گذاشت؟

اینها چیزی است امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد و ... استدلال کرده اند. تک تک صحابه ای که هوای حضرت علی (علیه السلام) در دل آنها بود و عاشق او بودند و شجاعت داشتند، آمدند از حضرت علی (علیه السلام) دفاع و مسئله غدیر را مطرح کردند.

* * * * * * *

سؤالات بینندگان

سؤال:

در روز غدیر، خیلی از مسلمانان بودند که این جریان را یادداشت می کردند. چه اتفاقی افتاد تا این همه مسلمان، یک دفعه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، این واقعه را فراموش کردند؟ علت آن چه بود؟

جواب:

این سؤال، یک جواب 20 دقیقه ای نیاز دارد. بنده همین امروز که مشهد بودم، در حوزه علمیه برای این عزیزان بحثی داشتیم. از شبکه سلام هم آمدند و ضبط کردند. من حدود یک ساعت در رابطه با این سؤال، امروز در آنجا صحبت کردم که در قبل و بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، چه اتفاقاتی افتاد که این صحابه آمدند سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیر پا گذاشتند و آنچه درباره حضرت علی (علیه السلام) شنیده بودند را نادیده گرفتند و نه تنها حضرت علی (علیه السلام) را، بلکه فرزندان او را خانه نشین کردند و جامعه انسانی را از وجود ابر مردی همانند حضرت علی (علیه السلام) و فرزندانش محروم کردند.

من برای اینکه یک جواب مختصری داده باشم، این را می گویم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه، خطبه162 که یکی از اعضای قبیله بنی اسد، از ایشان سؤال کرد:

کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به؟

چگونه قوم و قبیله تو آمدند جای شما نشستند، حال آنکه خلافت، زیبنده شما بود؟

امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم فرمود:

یا أخا بنی أسد! إنک لقلق الوضین ترسل فی غیر سدد و لک بعد ذمامة الصهر و حق المسألة و قد استعلمت فاعلم، أما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الأعلون نسبا و الأشدون برسول الله صلى الله علیه و آله نوطا، فإنها کانت أثرة شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین. و الحکم الله و المعود إلیه القیامة ... .

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: ... ، آنها در حق ما استبداد کردند، با اینکه ما بالاترین و بهترین نَسَب را نسبت به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتیم و ارتباطمان با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همه قوی تر و نزدیک تر بود. این جز خودخواهی و انحصار طلبی، چیز دیگری نبود. گروهی بخیلانه بر کرسی خلافت چسبیدند و به مقام ما حسادت کردند و گروه دیگر هم سخاوتمندانه از کنار آن گذشتند و از ما و سخنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع نکردند. فردای قیامت، خداوند داور است و بازگشت همه به سوی خداست.

نکته دیگری که شاید برای برخی هم تلخ باشد، این است که خود آقای بخاری و مسلم نقل کرده اند که عایشه در قضیه الحاق حجر اسماعیل به کعبه، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال کرد که چرا انجام نمی شود؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

و لولا أن قومک حدیث عهدهم بالجاهلیة، فأخاف أن تنکر قلوبهم أن أدخل الجدر فی البیت و أن ألصق بابه بالأرض.

اگر من بخواهم حجر اسماعیل را وارد بیت الله الحرام بکنم، این کار را انجام می دهم، ولی می ترسم از قوم تو که هنوز آن آثار جاهلیت از دل آنان بیرون نرفته است، که از اسلام فرار کنند و انکار کنند.

صحیح بخاری، ج2، ص156 - صحیح مسلم، ج4، ص100

در برخی از روایات اینگونه آمده:

لو لا أن قومک حدیثوا عهد بکفر.

قوم تو هنوز آثار دوران کفر از دلشان بیرون نرفته است.

صحیح مسلم، ج4، ص98 - سنن ابن ماجة، ج2، ص985 - المصنف لعبد الرزاق الصنعانی، ج5، ص128

در برخی هم آمده:

لو لا أن قومک حدیثوا عهد بشرک.

صحیح مسلم، ج4، ص98

علامه سِندی در کتاب و حاشیه ای که بر سنن نسائی دارد، در ج5، ص214، در ذیل این حدیث می‌گوید:

لو لا قرب عهدهم بالکفر یرید أن الاسلام لم یتمکن فی قلوبهم (یعنی صحابه).

اسلام هنوز در قلوب صحابه مستقر نشده بود.

این جوابی بود اجمالی که إن شاء‌الله اگر بعدها فرصت شد، در این مورد توضیح می دهم.

* * * * * * *

سؤال:

در اصول کافی نوشته است که أئمه (علیهم السلام) بدون اجازه خودشان نمی میرند و از ران راست مادرشان متولد می شوند. در یکی از کتاب‌های دیگر نوشته شده که حضرت علی (علیه السلام) شهید نشده است و زنده است و شخصی دیگر یا شیطان شبیه او شده است و او کشته شده است. در این مورد توضیح بدهید.

جواب:

این گفته ها از کتاب تحفة الإثنی عشریة آقای دهلوی است که این کتاب از اول تا آخرش، مملو از دروغ و افتراء و شتم و سبّ شیعه و عقائد شیعه است و جسارت به ساحت مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. مرحوم میر حامد حسین (ره) در رد این کتاب ، کتاب عبقات الأنوار را در 20 جلد نوشته است. همچنین کتاب نفحات الازهار حضرت آیت الله میلانی هم در رد این کتاب است.

در مورد شهادت حضرت علی (علیه السلام) که شیطان به جای او بوده، گوینده این جملات که شما گفته اید هم یک شیطان بوده است و چیز دیگری نیست.

* * * * * * *

سؤال:

چرا در روز غدیر، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کلمه مولا را بکار بردند که اجمال دارد یا احتمالات مختلفی در آن هست؟ چرا کلمه دیگری را که صریح در مسئله امامت است را مطرح نکردند؟

جواب:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این 23 سال، هر کلمه ای را بیان کرده است.

من رسما اعلام می کنم به تمام علمای اهل سنت و وهابیت و جوانان که آقایان اهل سنت هر کلمه ای را اراده کنند، من مصادر زیادی از آن را بیان می کنم.

مثلا می گویند که باید پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمود:

حضرت علی (علیه السلام) خلیفه من است.

من ده‌ها روایت از منابع اهل سنت می آروم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است حضرت علی (علیه السلام) خلیفه من است.

یا اینکه باید می‌فرمود:

حضرت علی (علیه السلام) امام بعد از من است.

 من ده‌ها روایت از منابع اهل سنت می آروم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته است حضرت علی (علیه السلام) امام است.

اگر بگویند ولی و وصی یا هر کلمه ای که آقایان دوست دارند، بزرگواری کنند و معین کنند تا من در این شبکه سلام برای آن عزیزان، از منابع اهل سنت آن کلمه را بیاورم.

اینکه نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کلمه مولا را بیان می کند، روی دو مسئله اساسی است:

1- بالاترین مقامی که خداوند برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است، در سوره احزاب آیه 6 است که می‌فرماید:

النبی أولى بالمؤمنین من أنفسهم.

یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ولایت مطلقه بر جان و مال و عرض و دین و آخرت مردم دارد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهد این ولایت را، که بالاتر از وصایت و خلافت است را، برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) تعیین کند. این نوع ولایت با کلمه امام و وصی یا خلیفه تعیین می شود.

2- در کلمه ولایت، محبت خوابیده است. یعنی کسی که ولی امر مسلمین است، رابطه او با ملت و رابطه ملت با او، باید بر اساس محبت و دوستی و عشق باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواسته است هم ولایت تامه حضرت علی (علیه السلام) را تثبیت کند و هم خواسته بگوید که این رابطه باید بر اساس عشق و محبت باشد و لذا فرمود:

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

خدایا، کسی که رابطه ولائیش بر مبنای محبت است، آنها را دوست بدار و هر کس آن را نادیده بگیرد، او را مورد غضب خودت قرار بده.

* * * * * * *

سؤال:

قبر آقای مالک اشتر کجاست؟

جواب:

در مصر است که به دست معاویه به شهادت رسید. آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مصیبت مالک گریه کرد و قلب مقدسش شکست و فرمود:

نسبت مالک برای من، به منزله نسبت من برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

ما در میان اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام)، فردی همانند مالک اشتر سراغ نداریم.

اگر روحش شاد است، شادتر و مقامش عالی است، عالی تر گردد.

* * * * * * *

سؤال:

گاهی با اهل سنت در این موارد صحبت می کنیم که حضرت علی (علیه السلام) از همان ابتداء مسلمان بوده است و سؤال می کنیم که آقای ابوبکر و عمر، قبل از اسلام، مشرک بوده اند یا موحد؟

آیا مطرح کردن اینطور مسائل خوب است یا نه؟

جواب:

من از عزیزان شیعه تقاضا می کنم و دستشان را می بوسم که در بحث با اهل سنت یا وهابیت، تلاش کنید تمام مباحث را، سوالی مطرح کنند و خودتان قضاوت نکنید. هجمه و توهین نکنید و مقدسات اهل سنت را به باد فحش و ناسزا نگیرید.

بنده با 25 سال سابقه برخورد با وهابیت و اهل سنت می گویم:

والله! کسی که می خواهد با فحش و ناسزا، شیعه را جلو ببرد، شیعه را به عقب می برد. نه تنها اهل سنت از او نمی پذیرند، جوانان شیعه، وقتی می بیند یک روحانی شیعه یا یک استاد شیعه، با فحش و ناسزا جلو می رود، می‌گویند که اگر او حرف بلد بود و دلیل داشت، فحش نمی داد. فحش و ناسزا و اهانت، حرف کسی است که منطق ندارد، دلیل کسی است که دلیل ندارد. ما مفتخریم که شیعه و فرهنگ شیعه، دریایی از براهین و ادله و استدلال است و نیازی به فحش و ناسزا نداریم. لذا توصیه می کنیم: 

 قولا له قولاً لینا            

  (سوره طه/آیه44)

و حتی اگر آنها هم اهانت کردند:

 وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً       

 (سوره فرقان/آیه63)

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ب.ظ

احسنت به اون شیری که مادرت بهت داد
خداتوفیقت بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد