ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بسم رب الشهداء و صدیقین
با ذکر صلوات برای سلامتی آقا امام زمان بخوانید
شهید علی حسینی:
با اینکه ماخودمان به پول آدامس فروشی نیاز داشتیم،ولی گاهی اوقات علی اجازه نمی داد من یا خودش فروش کنیم. وقتی می دید بچه ای از خودش فقیرتر است ووضع حالش ازما بدتر است،اوراجلو میفرستاد ومی گفت:“توبرو تواون ماشین،آدامس وشکلاتت را بفروش” خودش کنار می ایستاد ونگاه می کرد. من از این کار علی خیلی خوشم می آمد. با اینکه علی آن موقع شاید کلاس دوم یا سوم ابتدایی بود،من همه کارهایش را بی برو برگرد قبول داشتم.می دانستم درست عمل می کند.
به نقل از خواهر شهید علی حسینی